در سر
مـــــاه بایستی
و چکه های سرخ خــون بر خیابان را دارم
درست از کودکی
و کتابهای خوانده در طاقچه خانه
تنها پنجره را
به شیفتگی چشمهایش باز می بینم
درست موهای قصه ی انگار
که در دریاچه بایست نفس کشد
بی آنکه آفتاب پنهان رود.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۸ ساعت 22 توسط m.sahel
|