ازین رخوت

ازین سرمای جانسوز

نفس در سینه حبس است

دلم پیداست

از اشباح نخل ها

سرم سوداست

در موج های دریا

و اندک راز آتش

در تو پیداست

تو را  هردم

شب و روزم

چشم در راهم.