ازین رخوت
ازین سرمای جانسوز
نفس در سینه حبس است
دلم پیداست
از اشباح نخل ها
سرم سوداست
در موج های دریا
و اندک راز آتش
در تو پیداست
تو را هردم
شب و روزم
چشم در راهم.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۷ ساعت 20 توسط m.sahel
|