از ژرفای دریا
تـا سـاحل نفس گرفته
می آویزم به گـیـسوی سـحـر
تن به خیال روز و شب
سـوخته دارد این سـخن
ازین راه سکوت و تنهائی
بـنـد می باید گسست
فـانوس دریـایی مست
می رقـصد پــرعـطـش
بر مــوج مـه گرفته ی پـرنفس.
+ نوشته شده در یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۷ ساعت 19 توسط m.sahel
|