از ژرفای دریا

 تـا سـاحل نفس گرفته

می آویزم به گـیـسوی سـحـر

 تن به خیال روز و شب

سـوخته دارد این سـخن

 ازین راه سکوت و تنهائی

بـنـد می باید گسست

فـانوس دریـایی مست

می رقـصد پــرعـطـش

بر مــوج مـه گرفته ی پـرنفس.